گل گندم

هیچ اتفاقی برای تو نمی افتد....

همان طور که تا به امروز نیفتاده...

اگر من بیخیال تو شوم....اگر تو خود را از من دریغ کنی...

اگر من به دریغ کردنهای تو لج کنم و...بی خیالت شوم...حتی در ظاهر

اگر...اگر...واگر هزار تا اگر دیگر جاخوش کند در میان دوست داشتنمان...

هیچ اتفاقی نمی افتد...فقط من فرسوده می شوم...فقط تو پیر می شوی...

...فقط نامنتظر تر از دوست داشتنمان...

مرگ سلام می کند به یک لحظه...

فقط در قرن های آینده...یک حسرت در دل تو...ویک داغ در دل من...

می ماند تاهزار بار به دنیا آمدن ورفتنمان...من نمی دانم...

من نمی دانم بار دیگرکه به دنیا بیایم ...

لبخندگرم تو...کجای زندگی من پرسه می زند...

تو نمی دانی که در دنیاهای بعد...

من در بطن کدام ثانیه بودنت ایستاده ام ...

ببین...؟!

توکه میدانی من چقدر دوستت دارم...

توکه میدانی من تورا ترجیح داده بودم به ....بگذریم!!

توکه میدانی...

پس حرف حساب بهانه هایت چیست؟؟!!!

بگذریم عزیزم....

سلام مرا به روزهای تعلل ات برسان!!!

روی خوش طعم غرورت را ببوس!!!

لج بازیهای من هم سلام بلند بلند میرسانند!!!

وعده دیدارمان باشد راس ساعت پشیمانی بی چاره...!!!

.....

 

نوشته شده در یک شنبه 24 دی 1390برچسب:,ساعت 23:57 توسط فروینا| |


Power By: LoxBlog.Com