گل گندم

این سطرها واقعا نیاز به مکث دارند...

چون تو خوب می دانی سکوت چه طعمی دارد...

سالهاست که حجم سکوت بین مان وسیع شده است ، شدید...

حرف های تلخ ، شده است خوراک روز و شبمان ، عمیق...

من از دست سکوت چشم هایت باران زده شده ام ، شدید...

نمی دانم...چرا وقتی بعد از قرن ها فاصله ،نوشته ات را با آن ادبیات مخصوص ، می بینم...

...تمام دهانم طعم سکوت می گیرد...

درست طعم چشم هایت را...

دوست دارم در این مدت چند ثانیه ای که این سطرها میهمان ناخودآگاه چشمانت شده اند...

...به تو بگویم...

که...زندگی...بدون تو...

از نفس عمیق کشیدن در دریا هم سخت تر است...

خیلی خیلی سخت تر...

اما نمی شود...هرکاری می کنم...نمی شود...

حالا تو...باور نکن...

حالا...بنویس...درجواب اینهمه دلتنگی...جملات منفی و طعنه و تلخی و عذاب و...

بی خیال...عادتم شده شنیدن تلخی های گاه و بی گاه تو...

...غمی نیست جز ملال و دوری...

...تو راحت باش...

 

نوشته شده در جمعه 23 تير 1391برچسب:,ساعت 1:39 توسط فروینا| |

...

دیدی هزار شب و نیمه شب آمدند و...رفتند...

...اما...

تو همچنان...پشت ابرهای همیشگی آسمانت پنهان شدی...

که مثلا...ای...به من بفهمانی...

که...تو

تا همیشه دنیا...هرگز نبوده ای

پس...لااقل بی انصاف من...

...حواست به آه های پی در پی ات...

...در بارانهای همیشه نیمه شبها باشد...

...نمی دانی بخار این آه ها...

چه تلخ...

دلتنگ می کند...

هوای شیشه ای دل شیدایم را

نوشته شده در جمعه 22 تير 1391برچسب:,ساعت 23:52 توسط فروینا| |

 ساعت سه نیمه شب است...

برایت پیغامی می فرستم...

طبق معمول هرشب...

که یادت بماند...

اینجا هوا همیشه صاف است...

آنجا هوا همیشه ابری...

بوسه بر ماه می زنم...

هرگاه ابرهای سوءظن...

از آسمانت رفتند...به ماه بنگر...

چرا که مانند هرشب...

بوسه ای عاشقانه در انتظار توست...

...دوستت دارم...

نوشته شده در پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:,ساعت 3:5 توسط فروینا| |


Power By: LoxBlog.Com