گل گندم
می روی شاد و،دریغ و نمی دانی هیچ بعد این فاصله ها _کمر صبر مرا می شکند خیر در پیش و سفر بی تشویش توشه راهت گل مریم _سبدی نورانی من چه می دانستم سر رفتن داری من چه میدانستم سر بیگانگیت در پیش است ای مسافر: من کدامین سخنم بوی دلتنگی داشت یا کدامین شعرم قامت ترد ترا در سحر گاه شکفتن نستود؟ در سحرگاه صداقت نسرود؟ ای مسافر _سفرت بی تشویش... دفتر شعر تو _پر موسیقی و نگاهت جاوید و تمامیت شعرم امروز _چاوش کوچ توباد. ای مسافر که به دشت دل تو شوق رفتن پر زد . نام من یادت باد شعر من _بدرقه راهت باد برایم دعاکن... چشمهای تو گلهای آفتابگردانند... به هر کجا که نگاه می کنی... خدا آنجاست... گل شکفته در دیوار شکافته، تو را از درون شکاف ها برمی کنم وبا ریشه و ساقه و برگت در دست می گیرم اما گل کوچک،اگر می توانستم دریابم سرشت تو را از برگ تا ریشه ،از سر تا پا آنگاه می توانستم شناخت خدا را و انسان را...
Power By:
LoxBlog.Com |