گل گندم

...دلم برایت تنگ شده است...

 ...شدید...

   ...شدیدتر از تمام باران هایی که دارند به دیوار های شیشه ای اتاقم می کوبند!...

   ...این انتظارهای سطر به سطر دارند می شوند هزار لحظه...ناخودآگاه!!!

   ...نمی دانم چرا آن درد و دلتنگی سطرهای بالا ، دارند عمیق تر می شوند...

   ...عمیق تر از دلتنگی هایی که سالها تمام سعی ام را کردم تا پنهان نگه شان دارم...

   ...این روزها کجایی تو؟!...

   ...تویی که انتظار دیدنت دارد مرا به سمت باران می کشاند؟!...

  ...تویی که فقط عطر خوش طعم حضورت...

...درد ناخوانده را محو می کند از روزگار بدنم!...

 

نوشته شده در جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 11:35 توسط فروینا| |


Power By: LoxBlog.Com